بی انصاف..

خیلی وقت است مرده ام...

دلــــــم می خواهد ببارم،کسی نپرسد 

چرا؟. . . توچه میفهمی. . .

این روزها ادای زنده ها را در میاورم. . .

تظاهر به شادی می کنم ، حرف میزنم مثل همه . . . 

امـــــــــــــــــــــــــــا. . . 

بساط کرده ام و تمام نداشته هایم را به حراج گذاشته ام 

بی انصـــــــــــــــــاف...

چانه نزن ... حسرت هایم به قیمت عـــــــمرم تمام شده. . .


[ سه شنبه 11 شهريور 1393 ] [ 11:10 ] [ shahram ]
[ ]

 

یک غریبه می خواهم

بیاید بنشیند فقط سکوت کند

و من هـی حرف بزنم و بزنم و بزنم...

تا کمی کم شود این همه بار ...

بعد بلند شود و برود

انگار نه انگار...

ارسالی ازطرف arman

 


[ سه شنبه 11 شهريور 1393 ] [ 9:14 ] [ shahram ]
[ ]

من از راه رفتن های بی تو خسته ام

از این همه تنهایی و بی کسی خسته ترم

من از طلوع خورشیدهای بی تو بیزارم

از شب های بی کسی بیزارتر

پس کی تمام میشود این بی کسی های دلم

یا تو به من برسی یا من به مرگ برسم


[ دو شنبه 10 شهريور 1393 ] [ 11:29 ] [ shahram ]
[ ]

بی تکلم

 

دلم تنگ ست در این غربت سرای پر شرارت

نفس هایم تماماً آه و درد است از مرارت

بنالم من ز سردیِّ زمان و شبنم درد

ببندم چشم هایم را ز اندوه تب سرد

سرم بر دامن دلتنگی و چشمم به دلدار

خدایا پس چرا حسرت به دیدار دل یار؟!


[ دو شنبه 10 شهريور 1393 ] [ 8:45 ] [ shahram ]
[ ]

حتی وقتی دوری ...

بعضی آدمها بوی خوب دارند
حتی وقتی دورند
دلت که براشون تنگ میشه
بوی خوبشون تو ذهنت میپیچه
و اونقدر دلت هواشونو میکنه
که دوست داری محکم بغلشون کنی !!!

[ دو شنبه 10 شهريور 1393 ] [ 8:33 ] [ shahram ]
[ ]

 

ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮدی ﺑﺮاﯾﺖ ﭼﯿﺰی ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ


ﭼﯿﺰی ﻧﻤﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ........ !


ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﻢ را ﮐﻪ ﺑﺨﻮاﻧﯽ


ﺑﺮای ﺳـــــــــــﺎل ﻫﺎ از ﺗﻮ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﮐﺎﻓﯽ اﺳﺖ

         ارسالی از طرف melika                     


[ یک شنبه 9 شهريور 1393 ] [ 19:33 ] [ shahram ]
[ ]

از کجا بنویسم...

میخواهی از حالم باخبر شوی؟ از کجایش برایت بگویم

ازروز اول که عاشق لبخندت شدم از دلواپسیهای و نگرانیهای

 همه روزه ام برای نبودنت نخواستنت

 نداشتنت که جانم را به لبم می رساند

می خواهی بدانی رفتن بی صدایت با من چه کرد

تمام نبودنت تمام نخواستنت با من چه کرد

ازرفتن بی صدایت و حسرت دیداره دوباره ات تا کجا برایت بنویسم


[ یک شنبه 9 شهريور 1393 ] [ 9:37 ] [ shahram ]
[ ]

نپرس

می خندمـــ ! تظاهـــــر به شـــادی میـ ـ ـکنم !

حرفـــ میزنمـــــ مثلـــ همه ...اما ...

خیلیـ وقت استـــــ مرده امـــ !خیلیـ وقت استـ دلم می خواهد

 روزه ی سکوتـــــ بگیـرم ! دلم می خواهد ببـــــــارم ...

و کسیـــ نپرسد چرا . . .


[ یک شنبه 9 شهريور 1393 ] [ 9:35 ] [ shahram ]
[ ]

خوبی...

چه بعض تلخی !

وقتی این بار تو آرومم نمی کنی

وقتی این بار نیستی بگی فدای چشمای نازت بارونیشون نکن

وقتی هق هقشون مهم نیست

وقتی این بار برای توعه 

دلم تو رو می خواد فقط تو ..

توروخدا برگرد

بی معرفت دلم خیلی برات تنگ شده !

چرا نمی فهمی نگرانتم ، فقط بگو الان خوبی؟


[ یک شنبه 9 شهريور 1393 ] [ 9:16 ] [ shahram ]
[ ]

رفاقت


کاش دوستی آدما مثل رفاقت چشم و دست بود

وقتی دست زخم میشه ،چشم گریه میکنه

وقتی چشم گریه میکنه ،دست اشکاشو پاک میکنه


[ یک شنبه 9 شهريور 1393 ] [ 9:0 ] [ shahram ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 49 50 51 52 53 ... 78 صفحه بعد