دیـــر کردن
من صفحـه ی ساعــت را . . .
بـــرگه هــای تقــویــم را . . .
مثل کف دست هایم میشــناسـم
هر ساعتــــش
خــاطره ی یک روز دیـــر کردن تـــوســـت
هر بـــرگه اش
سال هــای یک روز نبـــودن تـــو
تــــو بیـــایی
تقویم ها برای همیشه از رفتــــن می ایســتند
زمیــــن گیــر می شـوند
دُرســـــت روی روز عــید!
با تو هستم
با تو هستم سهراب ..
تو که گفتی: گل شبدر چه کم از لاله عاشق دارد؟
راست می گویی تو !
چه تفاوت دارد قفس تنگ دلم .. خالی از کس باشد؟
یا به قول تو پر از ناکس و کرکس باشد ؟
من نه تنها چشمم .. واژه را هم شستم ..
فکـــر را ..
خــاطــره را ..
خــواب یــک پــنــجــره را ..
زیر باران بردم .. چتر ها را بستم ..
من به این مردم شهر پیوستم ..
من نوشتم همه حرف دلم ..
آرزو کردم و گفتم که ..
هـــوا ..
عـــشــق ..
زمــیــن ..
مال من است ..
ولی افسوس نشد ..!
زیر باران من نه عاشق دیدم نه که حتی یک دوست !!
"زیر باران من فقط خــیــس شدم"
عشق مثل آب ميمونه...
که ميتونی توي دستت قايمش کنی...
آخرش يه روز دستت رو باز ميکنی ميبينی نيست...
قطره قطره چکيده بی انکه بفهمی...
اما دستت پر از خاطره است...
همیشه که شادی نمی شود ....
همیشه که خنده نمی شود ...
آدم است دیگر
حس دارد
دلش گاهی می گیرد ....
و
چشمش هم گـــاهـی ......................
ارسالی ازطرف عشق خسته
عــشـق ؛
زیـــــبـاتـــریــن لـــذّتـــیـست ..
کــه بـه وقــت ِ ارتـــکاب ِ آن ..
...
خـــــدا ،
بـــــرای ِ بـــــشر ..
ایــــستــاده “دســـت” مــــــیـزنــــد
بعضی ها گریه نمی کنند
اما از چشم هایشان معلوم است
که اشکی به بزرگی یک سکوت
گـــــوشه ی چشمشان به کمیـــــن نشسته........
یاداشت .......
یادداشت های سوخته ام را
به همراه تمام ناگفته هایم…
در بطری نهاده …و به دست امواج دریا سپردم…
سالها گذشت و من…در انتظار اینکه پیغامی از تو نرسید…
مآیوسانه از امواج دریا دل بریدم…
اما حیف..
... بعد مرگ تو فهمیدم…تقصیر تو نبود
گناه از دریا نیز نبود…تقصیر من بود…
در بطری باز مانده بود